بیرون رفتن با آقا پندار دیگه راحت نیست
سلام عشق زیبای من. مامانی از دیشب می خوام بگم که قرار شد با بابا بریم بیرون. تو که طبق معمول از ساعت 5 بعد از ظهر لب به شیر نزده بودی. من و بابا م تصمیم گرفتیم که بریم پیتزا دکتر آرین که یکی از خوشمزه ترین پیتزاهای تهران رو داره. کاش تو هم می تونستی از اون بخوری. خلاصه که حسابی بد اخلاقی کردی. چون شیر هم نمی خوردی و گشنه ات بود اما نمی خوردی. خلاصه که من نفهمیدم چی خوردم. بعد از اونجا هم بابا گفت بریم خونه بابا امیر. البته بابا امیر طفلک که خودش توی بیمارستانه چون سکته کرده. اما زهرا خانم و عمه سهیلا و عمه ندا بودن. ما هم رفتیم که تو تا شوهر عمه سهیلا رو دیدی زدی زیر گریه و دیگه آروم نشدی. ما هم مجبور شدیم که از همه خداحافظی کنیم و بر...
نویسنده :
مامانی شادی
13:02